هو اللطیف و هو المحبوب

< همیشگی ها >

هنگ کلمات، مغز هنگم را

می تازد به من ، خاطراتت

بی آنکه بجویم ،راه گریز

تاس می ریزم در اندیشه ات

چون همیشه ،با پاکت سیگار

تا باز ناپدید می شود در نبودت

جادوی تلخ افلاطون، در چای

روی میز، خودکار نیمه جانم

 نق میزند، هی به جان کاغذها

یاد تو تلخ تر از دیروز.........

امروزم را و گنگ تر از فرداست

"""

تنگ شده اند بی تو انگار

دیوارهای اتاقم!!

تا پر شود کمی شاید

جای سرت در آغوشم!

مشق استخوان هایم هرشب

الفبای چشمت به هر ضجّه

از لذت دردناک بی تو بودن

"""

متبلور می شود در من

هر آیینه، ذوق نگاه کردنت

  می بلعم  با چشم !!

رویای عکست را در آب

پر می شود باز

از دیوار های اتاقم، تنگ

جای خالیت ،سبز

زوزه باد سرد پاییزی

به روز های گرم تابستان

شلاق می زند،، شلاق

گونه های خیس نبودنت را

و منم با همیشگی هایم

چای وسیگار وکاغذها

"""

گریبان همیشه بستهء پنجرهء مسدود را

گره می خورد از پشت شیشه

نگاهم در تو،، در آبی آسمانت

شوق پریدن در من

 بی تو سنجاق می شود باز

به گل های پرده

تا با تو پرواز مفهومی.................اَاااااه

می سوزد سیگار با انگشتانم

باد می درد گریبان از پنجره

شیشه می شکند از ترس ،، وحشتناک

زمین می ریزد چون اشک ، عین مروارید

و در اتاقم تکرار هزاران خورشید

غرق می شوم در بهت

مبهوت تو ام به هر خورشید

"""

می کشندم در آغوش

در سکوتی منفور

دیوارها تنگاتنگ

خرد می شود استخوان هایم

و خواهند مُرد، در گلویم فریاد ها

اندکی بعد .........

می نویسد روی دیوارهایی که نیست

در سکوتی منحوس

<< مرگ>>

نقطه،، سر خط


احسان شعاعی                 
 
90/4/30 اردیبهشت              

                
91/10/16