آقا!
چند بهشت و جهنم
زندگی مرا جبران خواهد کرد؟
زنم به دبی گریخته است،
فکِ صاحب خانه ام را شکسته ام
و با وجودی که ساعت از دوی نیمه شب گذشته است
هنوز دخترِ بزرگم از سرِ کار برنگشته.....
آه!
دست های نحیفِ لرزان!
جیغ های صبح گاهی!
حراجِ ارزش ها در پیاده روهای ممنوعه!
صورت های زرد!
باید درزِ شلوار پسر کوچکم را بدوزم
و خود در آشغال ها دنبال ته سیگاری نیمه بگردم!