مرگ بر نفرین تو ای بخت ،ای سگ خغد بدذات
والجبّار وهوالمکّار
وحشتم از فصل کوچت ، هر شبم در آرزویت
مست خوابی مست رویت،دست من درتاب مویت
می نگاهم عشق من ، لبخند رویا دیدنت را
با نگاهم بشکنم ، آن مرز شب بوسیدنت را
مات ماتم در کنارت ، می تماشایم تنت را
این منم معتاد دائم ، تن که تا پیراهنت را
حبس دریا پشت پلکت ، جان من در انحصارت
شاعرانت ، مثنوی ها مشقشان در انتشارت
چشم هایت شأن شعرم ، بیت نابم ، عاشقانه
درد هایت را به جانم می خرم ، بی هر بهانه
غرق چشمت می شوم دریای من ، مغرور قاتل
باد با مویت چه تاری می زند ، در شور ساحل
در نبودت آسمان ها بی ستاره ، تلخ ، غمناک
روی تو باید بتابد ، بر دلم از اوج افلاک
تو نباشی ، از سحرها ترس من تا بی نهایت
ترس من ، تشبیه عینی یا کلامی از قیامت
می روم با زخم سینه ، با غمت در بطن پیله
آتشم زد آن تنت تا عمق تن ، ای هم قبیله
می طلسمد ، یاد تو در ذهن فردا های سردم
می وزی با باد ، تا امواج دریا های دردم
برگ زردی گویدش از مرگ ، هر شب با کلاغا
فاجعه باید بچینم بعد این ،، از قلب باغا
دفترم را خطّ ممتد می کشم من ، خولیایی
بغ بغو ها عین کفتر ، تا که با قو قو بیایی
جبر بودن ، بی هیاهو ، حٌسن عشقت ، ناز ابرو
در خیالت ، اوج رقصم ، چین دامن ، تاب هر مو
مرگ بر نفرین تو ای بخت ،ای سگ خغد بدذات
در نبودش ، آه تلخم ، زهر مرگم ، داد هیهات
احسان شعاعی
92/1/29
14:50
شبکه هنر