ضمن عرض ادب و احترام خدمت مخاطبین غزل تا سپید لطفاً پس از مطالعه داستان تقریباً کوتاه قُلی  به فراخوان انتهای متن پاسخ دهید                            

                                قُلی  برده ای  در عصر مدرنیته

انگشتانم با خودکار غریبی میکنند،انگارسال هاست که ازهم دور افتاده اند و با هم صلهی رحم نداشته اند خودکار میان انگشتانم جای خود را پیدا نمیکند،انگشتانم انگار جسمی سرد وسنگین را به آغوش گرفته اند وهر چه زود تر میخواهند او را پس بزنند بی آنکه به یاد آورند چه شب هایی را تنگاتنگ یکدیگر غنوده اند و از همخوابگیشان لذّت برده اند و به یاد انگار نمی آورند که آنها سال هاست شب و روزشان در هم عجین شده و تنشان در هم فرو رفته است.

 ولی نمی دانم که امشب چه مرگشان شده است که هر دو از هم فراری اند عجب شب مزخرفیست، ذهنم نیز از کلمات دوری می کند و یا شاید این کلمات هستند که به همبستریِ ذهنم رضایت نمیدهند.

بارها برایشان توضیح داده ام  که حاصل نزدیکیِ ذهن و کلمه نطفه ایست که در بطن کاغذ تراوش کرده و رشد میکند ،جان میگیرد و سال ها حتی بعد از نابودیِ انگشت و خودکار زنده می ماند و این تنها مخلوقیست که خالقش را پس از دَه ها و حتّی صدها سال در قلب انسان ها جاودان     می نماید واین وظیفهی سنگین بر دوش کسی نیست مَگر کلمات که مادام باقی می مانند و در زمان جاریند.

ای وای که امشب همه چیز با من سر ناسازگاری برداشته است ،، کیسهی دایرهی لغاتم  انگار پاره شده و قُلی دارد کلمات را در مغزم از روی زمین جمع می کند .

باید مرا ببخشید چون اصلا" فراموش کردم  قلی را به حضورتان معرفی کنم ، بگذارید این چنین خدمتتان عرض نمایم :

من فکر می کنم مغز جایی شبیهِ بخش بایگانی اداره ثبت احوال منطقهی شوش بوده که هنوز مکانیزه نشده  ((البته خیلی هم بعید نیست اگر ثبت احوال شمیرانات هم هنوز خیلی مکانیزه نباشد))وکارگری لاغرمردنی در میان راهرو های تنگ آن مشغول فعالیت است و لابه لای قفسه های درهم برهم پرونده ای را جست و جو می کند و هر چند روز یک بار پرونده ای مفقود گشته و چند روز بعد شاید با کرامات الهی دوباره پیدا شود .

من اسم کارگر مغزم را گذاشته ام <<قلی>> ،من گمان می کنم او باید نوجوانی 12-13 ساله باشد که از عنفوان کودکی برای کار به بخش بایگانی مغز من آمده است، او اوایل خیلی شوت می زد امّا تازگی ها اگر سر کیف باشد بد کار نمی کند ، من به کمک قلی فضای مغزم را    پارتیشن بندی کرده ایم ، او موظّف است تمام اتفاقات روزمره را در بخشی و اطلاعات کاری را در بخشی دیگر جای دهد . همچنین او باید        فایل های هنری را در اتاق مخصوص طبقه بندی نماید و پرونده های مالی نیز متاسفانه  از کودنی او همیشه بی سر و سامان روی میز بایگانی بازاست.

آخر بیچاره نمی تواند هر روز،، قیمت های افزوده به اقلام مصرفی روزانه را وارد پروندهء مربوطه کند . او حتّی با حذف مرغ و گوشت از  لیست        خریدهای روزانه،هنوز نتوانسته دخل و خرج مرا باهم تراز کند. احمق جان همیشه این جیبش به آن جیبش بدهکار است،یا بهتر بگویم به قول معروف مدام ازاین کلاه به آن کلاه می کند .

بی انصافیست اگر نگویم با تمام این اوصاف قلی خیلی زحمت میکشد و اکثر اوقات تا دیروقت مشغول محاسبهء اعداد و ارقام ناپلئونی مغز من است تا پشت میز کارش پروندهء خرج ماهیانه را به آغوش بگیرد و به همان شکل بخوابد.

من او را ملزم کرده ام تحت هر شرایطی اطلاعاتی را که در حین 2ساعت مطالعهء روزانه برایش می فرستم در اتاق مخصوص بایگانی کند .

او تحت فرمان من کار میکند ولی اگر لحظه ای حواسم از او پرت شود باز به سراغ خرج  روزانه می رود .

قلی هر چقدر در علم محاسبات کودن است بیشتر اصرار دارد  تمام وقتش را به محاسبهء خرج زندگی بگذراند ،، او مرا آخر یک روز با این اعداد و ارقام  اجاره خانه و خرج خورد و خوراک و پوشاک سکته می دهد ،، او هر روز نرخ مرغ و گوشت را به من اعلام می کند ، نرخ نان و برنج را ،میوه را ، کوفت را ،، زحرمار را ....... خلاصه از صبح تا شب انقدر محاسبه  می کند  که دیگر شب عین جن زده ها دور خودش می چرخد و یک سری اعداد و ارقام نامفهوم را برای خودش بلغور می کند و از حال می رود و باز به هوش می آید و از حال می رود .

هرچند گاهی اوقات دلم برایش می سوزد امّا گاهی  که دلم می گیرد و می خواهم چند خطی برای خودم بنویسم ، هی مدام گیج می زند،، خودکار با انگشتانم غریبی می کند کلمات با ذهنم نزدیکی نمی کند ، کیسهء دایرهء لغاتم ، انگار زمان حمل توی مغزم پاره شده و کلماتم روی زمین ریخته است ..... قلی هم دستپاچه در این خیال که من ندیده ام مشغول جمع آوری آن هاست،، دیگر تاب تحمّلش را ندارم و تصمیم خود را به ژرس قاطع گرفته ام.

می خواهم که مجبورم در نیازمندی های همشهری دو آگهی چاپ کنم.... در آگهی اول خواهم نوشت :

یک عدد <<قلی>>با سابقهء کار در بایگانی مغز با حقوق اندک و فعالیت شبانه روزی به مزائده گذاشته میشود متقاضیان می توانند جهت ثبت نام به بخش بایگانی اداره ثبت احوال شوش مراجعه نمایند .

و در آگهی دوم اینگونه خواهم نوشت :

به یک پرهام فول آپشن و مدرن با قابلیت آبدیت و ارتقاء با حقوق  معنوی کافی ،، ((بدون دغدغهء مالی)) آشنا به هنر وادبیات به شرط سلامت باشش ماه تست بی قید و شرط نیازمندم لطفاً مراتب را در اسرع وقت به دفاتر پیشخوان  اعلام نمایید .

با  کمال  تشکّر  

  احسان شعاعی